به گزارش خبرنگار مرآت، افراطوتفریط دو لبه یک شمشیر است و هر دو به یکمیزان کشنده و موجب هلاکت هستند، در بررسی سیر تفکرات انقلابی در انقلابهای معاصر میتوان به این نتیجه رسید در هر طیف و اعتقادی و مذهبی رفتارها و تفکرات افراط گونه عواقب خوبی نداشته و موجب انحراف مسیر اصلی و درست تفکر و حرکت انقلاب است.
انقلاب اسلامی ایران نیز از ابتدا دستخوش تفکرات و حرکات افراد تندرو و افراطی بوده و این تفکرات و حرکات باعث خسارات فراوانی تاکنون بوده است.
جالب آن است که تفکر این افراد در طی سالیان بعد از انقلاب کاملاً تغییر کرده و از آن ور بوم میافتند و اعتقاد افراطی را کنار گذاشته وبر علیه افراطیون نیز جبههگیری میکنند.
این روایت پیاده شدگان قطار انقلاب است که طرفدارانشان هنوز مردم را سنگ میزنند!
اکبر پونز
اکبر گنجی در روز ۱۱ بهمن ۱۳۳۸ در کوی «سیزده آبان شهرری» تهران به دنیا آمد. پدرش که کارگر پمپبنزین بود در روز اول خرداد ۱۳۷۶ درگذشت. او یک خواهر و دو برادر دارد. وی با معصومه شفیعی ازدواجکرده و از وی دو دختر به نامهای رضوانه و کیمیا دارد.
گنجی دوران دبستان و راهنمایی را در همان محله ۱۳ آبان گذراند و سپس تا سال 1357 به هنرستان صنعتی شهرری رفت و در آنجا تحصیل کرد.
از سوابق انقلابی و مبارزاتی اکبر گنجی اطلاعات دقیقی وجود ندارد اما نزدیکان و دوستان وی گنجی را جزو گروههای افراطی و تند بعد انقلاب میدانند ازجمله محمدحسین صفارهرندی وزیر سابق فرهنگ و ارشاد اسلامی دراینباره میگوید: اكبر گنجي كه امروز ادعا ميكند آن روزها دنبال دخترهايي ميگشت كه چند تار مو از زلفشان بيرون زده و به روي آنها اسيد ميپاشيد و اينكه به او اكبر پونز ميگفتند براي اين بود كه به پيشاني دخترهاي جواني كه پوشش متفاوتي داشتند پونز ميچسباند.
اکبر گنجي، در سال 1358 وارد سپاه پاسداران شد و در واحد عقيدتي به فعالیت پرداخت. او همزمان در مرکز تحقيقات سياسي ايدئولوژيک سپاه پاسداران در قم فعاليت میکرد. اکبر گنجي ازجمله افرادی بود که پس از سال 1360 بعد از فتح خرمشهر باسیاستهای حضرت امام (ره) مبنی بر ادامه جنگ مخالفت کرد. وي در سال 1362 در يک سخنراني علني در پادگان ولیعصر به سياست ادامه جنگ اعتراض کرد و آن را بیفایده دانست و در همان سخنرانی که به موقعیت سپاه را بحرانی کرد، فرماندهی سپاه، ازجمله محسن رضایی، محسن رفیقدوست، محمدباقر ذوالقدر و زیبایی نژاد را به آلت دست ساختن سپاه برای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی متهم کرد و خواستار برکناری فرماندهی سپاه شد.
در پی این اقدام، حضرت امام خميني (ره) طي نامهای براي آیتالله محلاتي نماينده وقت امام در سپاه، فرماندهي سپاه و سیاست¬های نظام مبنی بر ادامه جنگ را مورد تأیید قرارداد. دادستاني سپاه نيز اين برخورد را تمرد در شرايط جنگي دانست و براي گنجي خواستار اشد مجازات يعني حکم اعدام شد؛ اما با وساطت آیتالله منتظري و شيخ يوسف صانعي اين موضوع منتفي شد.
وی پس از استعفا از سپاه، در سال 1363 به وزارت ارشاد اسلامي که در آن زمان توسط سيد محمد خاتمي اداره میشد رفت و در کنار کساني مانند سعيد پور عزیزی، مصطفي تاجزاده، کيومرث صابري، محمدعلی ابطحي، جواد فرید زاده مشغول به کار شد. او اوايل سال 1366 بهعنوان کارمند خانه فرهنگ ایران در ترکیه به آنکارا رفت و پس از سه سال در آغاز سال 1369 به ايران بازگشت.
خروج از نظام سياسي و کار مطبوعاتي
وی از اوایل دهه هفتاد به حلقه کیان پیوست. حلقه کیان به توصیه شهید حسن شاهچراغی (از مدیران ارشد موسسه کیهان) برای ایجاد مرکز تفکرات دینی تشکیلشده بود. شهید شاهچراغی از این افراد دعوت کرده بود تا در مؤسسه کیهان به سرپرستی سید محمد خاتمی دورهم جمع شوند و به انتشار ماهنامه کیهان فرهنگی تا سال ۱۳۶۹ بپردازند. سعید حجاریان، محسن آرمین، علوی تبار، عمادالدین باقی، مرتضی مردیها، اکبر گنجی، آرش نراقی، ابراهیم سلطانی، محسن سازگارا، جواد کاشی، حسین قاضیان، ناصر هادیان، مصطفی تاجزاده تشکیلدهندگان و نزدیکان به این حلقه بودند. این ترکیب، ترکیبی کامل از دسته تفکرات لیبرالی و چپگرایانه بود، محوریت فکری این حلقه به عهده عبدالکریم سروش بود و سروش، غربگرائی را استراتژی مطالعاتی خود قرار داده بود و حلقه به این نتیجه رسیده بود که مخلوطی از تجربیات مثبت تمدن غرب و درونی کردن آنها باارزشهای بومی و محلی، چاره کار است و در همین رابطه به تلفیق سه شکاف ملی، اسلامی و غربی تأکید ورزید.
این نگاه بهتدریج موجب استحاله فکری اعضای حلقه و حرکت آنان بهسوی تحول فکری و اندیشهای شد؛ بهطوریکه اعضای حلقه بهتدریج با شعار توسعه سیاسی و پیوستن بهنظام جهانی، کلاً تفکر غربی و لیبرالی را مبنای راه خود قراردادند و تا جایی که افرادی همچون عبدالکریم سروش واکبر گنجی به انکارمسلم ترین اعتقادات شیعه و مسلمانان پرداختند.
اکبر گنجي در سال 1369 تحصيلات ناتمام خود را در رشته ليسانس ارتباطات پایان داد و دو سال بعد در سال 1371 نيز فوقلیسانس خود را در همان رشته اخذ کرد. وی يکي از جنجالیترین مقالاتش را با «عنوان هایدگر عليه هايدگر» در سال 1365 در کيهان فرهنگي چاپ کرده بود. در آن سالها هايدگر به عنوان فيلسوف مقبول گروه اقتدارگرايي شناخته مي شد که از طريق دکتر احمد فرديد و شاگردانش تلاش مي کردند تا با انديشه هاي طرفدار جامعه باز، ازجمله دیدگاههای پوپر که توسط دکتر عبدالکريم سروش به انديشمندان ايراني شناختهشده بود، مبارزه کنند. چنين بود که هایدگر به عنوان فيلسوفي متاله و احمد فرديد به عنوان سرحلقه فيلسوفان و متفکران انقلابي شناخته مي شد.
راه نو عليه تلقي فاشيستي از دينی
اکبر گنجي که براي سخنراني به دانشگاه شيراز رفته بود، درباره «تلقي فاشيستي از دين» سخن گفت. او به دليل همين سخنراني دستگير و زنداني شد. وقتي روزنامه جامعه منتشر مي شد، گنجي زنداني بود. او پس از گذراندن دوره زندانش نشريه «راه نو» را منتشر کرد، این نشریه در هر شمارهاش یک جنجال تئوریک به راه میانداخت. اين نشريه از سال 1377 آغاز به انتشار کرد و تا 21 شماره بهصورت ماهنامه منتشر شد؛ اما اين فقط اکبر گنجي نبود که راه نويي را يافته بود، دوستان گنجي روزنامه جامعه را منتشر کردند و از همان شمارههای اول از گنجي به عنوان زنداني انديشه دفاع کردند، اما وقتي اکبر گنجي که در اين مدت دربند عمومي زندان 209 تجربه اولين زندانش را میگذراند، دوران محکوميتش تمام شد، به روزنامه جامعه نرفت.
او هنوز با غیرخودیهایی مانند مسعود بهنود، مهرانگيز کار، ابراهيم نبوي و بسياري ديگر که درهاي روزنامه جامعه برویشان باز نشده بود، نمیتوانست کنار بيايد. بعدها اکبر گنجي عضو شوراي سردبيري صبح امروز، خرداد، فتح و برخي روزنامههای ديگر شد. روزنامههایی که وقتي توقيف میشدند، اکبر گنجي به خاطر نوشتن در آن روزنامهها به شش سال زندان محکوم شد.
شرکت در کنفرانس برلین
کنفرانس برلین یا کنفرانس ایران بعد از انتخابات پارلمانی از تاریخ ۱۹ تا ۲۱ فروردین ۱۳۷۹، به مدت سه روز، در خانهی فرهنگهای جهان در برلین برگزار شد.
بانی اصلی این کنفرانس، بنیاد هاینریش بل آلمان بود که ارتباطات تنگاتنگی با حزب سبزها این کشور داشت.
علاوه بر این بنیاد، بخشی از اپوزیسیون خارجنشین نیز به رهبری حسن ماسالی، شامل کتایون امیرپور، مهدی سردانی (نویسندهی ضد انقلاب)، احمد طاهری (خبرنگار روزنامهی فرانکفورت روندشان)، بهمن نیرومند و نوید کرمانی در برگزاری این کنفرانس همکاری داشتند. این عده در آغازین روز کنفرانس، بیانیهی مشترکی صادر کردند و در آن خواستار تشکیل یک حکومت لائیک و سکولار در ایران شدند.
از داخل کشور نیز هفده تن از شخصیتهای سیاسی، مطبوعاتی، علمی و ادبی ایران در این کنفرانس حاضر شدند که بخشی از آنها از اعضای ارشد حزب مشارکت«بودند. عزتالله سحابی، اکبر گنجی، یوسفی اشکوری، کاظم کردوانی، علیرضا علوی تبار، حمیدرضا جلایی پور، چنگیز پهلوان، فریبرز رئیس دانا، علی افشاری، محمود دولتآبادی، مهرانگیز کار، شهلا شرکت، شهلا لاهیجی، منیرو روانیپور، جمیله کدیور و خدیجه مقدم و محمدعلی سپانلو از حاضران در کنفرانس برلین بودند. این افراد عمدتاً دارای تفکرات سکولاری بودند و بارأی آوردن در مجلس ششم توهم این را داشتند که می توانند برای ایران نقشه براندازی و تحولی سکولاریزه بکشنداین افراد در سخنان خود تلاش نمودند با طرح ادعاهایی علیه ولایت فقیه در نظام جمهوری اسلامی ایران خود را مبارزان تشکیل حکومت دمکوراتیک برای سرنگونی نظام جمهوری اسلامی ایران معرفی کنند. شرکت کنندگان در این کنفرانس همچنین به بیان دیدگاههای خود در حمایت از تشکیل نظام سیاسی غیردینی سکولاردر ایران پرداخته و انتخابات مجلس ششم را رأی منفی مردم به جریان حاکم دانستند.
اکبر گنجی در سخنان خود در این کنفرانس پیرامون اهداف اصلاحطلبی خود مدعی شد: در قانون اساسی ایران نهاد رهبری انقلاب اختیاراتش محدود است. یک مجلس نظارتی هم که منتخب مردم است میتواند وی را عزل کند. این ابزار تابهحال بکار گرفته نشده است. تاکنون رهبر انقلاب خود را بالاتر از قانون و قانون اساسی قرار داده است و حال ما خواستهایم در محدوده قانون اساسی عمل شود. آقای خامنهای هم با این امر موافقت دارد. ما در چارچوب قانون اساسی فعلی هم میتوانیم یک نظام کاملاً دموکراتیک در ایران برقرار کنیم… ما نظرات امام خمینی را بهگونهای بازخوانی کنیم که با دموکراسی سازگار باشد.
رهبر معظم انقلاب اسلامی برگزاری این اجلاس در آلمان را نشانه کندذهنی سیاستمداران آلمانی در تحلیل مسائل و جریانات سیاسی داخل ایران دانسته و آن را اقدامی زشت و توطئهای برای زیر سؤال بردن نظام و انقلاب دانستند. ایشان اهداف پشت پرده این برنامه را چنین برشمردند: کنفرانس برلین به دنبال تدارک و برنامهریزی چندین ماهه و با دقت در انتخاب میهمانان کنفرانس برگزار شد تا اینگونه وانمود شود که این افراد، نمایندگان قشرهای مختلف ملت ایران هستند. برگزارکنندگان کنفرانس درواقع درصدد بودند با این مقدمات و تدارکات و دعوت از همهی جناحهای مخالف نظام در خارج، کنفرانس را به جلسهی محاکمهی انقلاب و نظام اسلامی تبدیل کنند و با تبلیغ ناکارآمدی نظام اسلامی از زبان دعوتشدگان داخلی، از زبان ضدانقلاب هم اینگونه تبلیغ کنند که اصلاحات اساسی تنها با حذف اسلام، ولایتفقیه، شورای نگهبان و حدود اسلامی از قانون اساسی و یا کلاً نوشتن قانون اساسی جدید امکانپذیر است.
این کنفرانس علاوه بر متن، از حواشی مهم و خبرسازی نیز داشت که اهمیت آن متن مهمتر بود. مرتضی غرقی خبرنگار اسبق واحد مرکزی خبر در آلمان به عنوان تنها نماینده جمهوری اسلامی ایران که فیلم این کنفرانس را تهیه و به تهران فرستاد گوشههایی از وقایع رویداده در این کنفرانس را اینچنین توصیف میکند:
در حین سخنرانی گنجی هم دوباره همان شعارها سر داده شد. عدهای از کردهای حاضر در همایش به گنجی گفتند که: تو خودت مزدوری و در کردستان آدم کشتی بنابراین حق صحبت ندارید. گنجی گفت: همانهایی که این شعارها را در برلین میدهند در تهران هم نمیگذارند ما صحبت کنیم. شما خشونت طلبید و… بههرحال گنجی هم نتوانست صحبت خود را ادامه دهد و جلسه به همریخت. همزمان یک آقا که از چریکهای فدایی خلق بود و طرف چپ من قرار داشت، بلند شد و لباسهای خود را درآورد. لخت مادرزاد به میان جمعیت رفت و یک زخم بزرگی که روی بدنش بود که معلوم نبود این زخم براثر چه بوده را نشان داد و گفت که جمهوری اسلامی من را شکنجه کرده است.
همزمان در طرف دیگر سالن یک گروه که متعلق به حزب کارگران کمونیست بودند، زن رقاصهای را آوردند که شروع به رقصیدن کرد و همزمان در کنار آن ویولن هم میزدند. این در حالی بود که سخنران هم برای خودش سخنرانی میکرد…شرکت در کنفرانسی با این اوصاف به حدی مغایر باارزشهای مذهبی اعتقادی و اخلاقی ایران بود کهموجی از محکومیت و تنفر در داخل کشور علیه شرکتکنندگان در اجلاس به وجود آمد و حتی جای دفاعی برای افرادی که اعتقادی به مذهب و دین نداشته ولی اندکی از غرور و غیرت ملی برخوردار بودند نیز باقی نگذاشت.
بدین ترتیب اکبر گنجی به همراه برخی دیگر از شرکتکنندگان در کنفرانس برلین پس از بازگشت به ایران در فرودگاه مهرآباد تهران در مورخ سوم اردیبهشت ۱۳۷۹ دستگیرشده و توسط دادگاه به اتهام اقدام علیه امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام مورد محاکمه قرار گرفتند. دادگاه اولیه گنجی را به دلیل چند اتهام سنگین سیاسی به ده سال حبس و پنج سال تبعید محکوم کرد، اما دادگاه تجدیدنظر محکومیت وی به شش سال حبس تبدیل کرد.
خروج از ایران
گنجی پس از آزادی به اروپا و سپس آمریکا رفت و به نگارش مقالاتی علیه نظام اسلامی و ادامه روند اتهام زنی بدون هیچ سند و مدرکی پرداخت و با بسیاری از چهره¬های معاند نظام اسلامی و خوانندگان فراری دیدار کرد.
وی همچنین جوایز متعددی از جشنوارهها و انجمنهای وابسته صهیونیستی و نهادهای حقوق بشری غربی به خاطر فعالیتهای هتاکانِ رسانهایش در دوران حضور در ایران و سخنانش در مخدوش ساختن چهره جمهوری اسلامی ایران در اذهان عمومی مردم جهان، دریافت کرد.
در جریان حوادث پس از انتخابات ۱۳۸۸ نیز گنجی با حضور در تجمعات ضدانقلاب خارج نشین، حمایت خود را از سران فتنه اعلام کرد و این در حالی بود که چندی بعد بازهم در یک چرخش 180 درجهای، گروه مخالف خارج نشین را هم شوکه کرد و هرگونه ادعای تقلب در انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری را ادعایی گزاف دانست.
زیر سؤال بردن قرآن
اکبر گنجی بهتدریج به تقلید از افرادی چون سروش و شبستری و به اسم عقلانی کردن معتقدات دینی پای خود را از حد زیر سؤال بردن نظام جمهوری اسلامی فراتر نهاد و به انکار بدیهیترین و مقدسترین اعتقادات مسلمین همچون کلام خدا بودن قرآن کریم، خاتم بودن پیامبر اسلام، وجود زندگی پس از مرگ پرداخت.
گنجی با ایجاد شبهاتی بیپایه و اساس پیرامون تشکیک کلام خدا بودن قران و اینکه قران میتواند ساخته ذهن بشر باشد چراکه دارای تناقضات عدیدهای است! حالآنکه سخن خدا باید مبری از تناقض باشد. به ایجاد شبهه در مورد قران پرداخت.
وی در ادامه، وجود معاد وزندگی پس از مرگ و تصرفات دینی در این مورد را نیز موردتردید جدی قرار داده و مدعی می¬شود «نه دلیلی بر صدق حیات شخصی پس از مرگ ارائهشده است، نه تصاویر بهشت و جهنم قابل دفاع عقلانی است». وی توصیفات از بهشت و جهنم در قرآن را نتیجه «عصر بودن» قرآن دانسته و به تقلید از همفکر منحرفش، سروش، ادعا میکند که بهشت و جهنم به تصویر کشیده شده در قرآن تصویر صورتهای اسطوره¬ای عصری است که تجربهی دینی در آن محقق شده است.
دفاع از همجنسبازی
اکبر گنجی در مقالهای در دفاع از همجنسگرایی به نام همجنسگرایی اقلیتی ناحق و فاقد حقوق که مستقیماً در پاسخ به آرای محسن کدیور درباره عدم جواز عقلی و شرعی همجنسگرایی در روشنفکری دینی نوشتهشده پس از ذکر آرای او همجنسگرایی را همچون یهودیت و بهاءت و تسنن و تشیع، یک سبک متفاوت زندگی محسوب کرده و میگوید:
کدیور میگوید مجازات شدید همجنسگرایان از احکام ثابت و دائمی شرعی است. ملاک و معیار تمایز احکام موقت از دائمی چیست تا بر اساس آن ملاک گفته شود مسئلهای جزو احکام دائمی اسلام است؟ کدیور میگوید مسلمانی مطلقاً با همجنسگرایی نمیسازد. ملاک و معیار مسلمانی چیست تا بر مبنای آن ملاک بفهیمم چه چیز با مسلمانی سازگار است و چه چیز ناسازگار؟
کدیور همجنسگرایی را امری غیرعقلانی، غیرانسانی، انحراف از مسیر صحیح بشری و تأسفبار به شمار میآورد؛ اما هیچ دلیلی برای موجه کردن مدعای خود ارائه نمیکند. پرسش این است: مسیر صحیح بشری چیست؟ مگر فقط یکراه صحیح وجود دارد که بشریت باید آن را طی کند؟ آیا نفی پلورالیسم و قبول انحصارگرایی معرفتی و اجتماعی لازمهی منطقی این مدعا نیست؟
تا آنجا که من میفهمم، هر رفتاری که از آدمیان سر میزند (خوب و بد) عملی انسانی است؛ نه غیرانسانی یا حیوانی. انسان همان موجودی است که در تاریخ خود را محقق کرده (انسان واقعی مطابق تعاریف پسینی) نه انسانی آرمانی که وجود خارجی ندارد (انسان خیالی مطابق تعاریف پیشینی) …همجنسگرایی همانقدر انسانی است که ناهمجنسگرایی. عدالت ورزی همانقدر انسانی است که ظلم و بیداد. با این تفاوت که عدالت ازنظر اخلاقی فضیلت است و ظلم رذیلت وی همچنین در مقالهای تحت عنوان «از حق بهایی بودن تا بهایی صاحب حق بودن» به کارنامه ننگین خود دفاع از حقوق فرقه ضاله بهاییت را نیز افزوده است گنجی در ادامه تخریب افکار و اعتقادات اسلامی پس از طرح ادعای «کلام پیامبر بودن قرآن» با نگارش مجموعه مقالاتی تحت عنوان «امام زمان به چهکار فقها می¬آید؟» به طرح شبهات و ابهاماتی به تردید در وجود امام عصر (عج) پرداخت و مدعی شد «تاکنون حتی یک دلیل بر وجود» موجود مقدس و معصومی با عمر بیش از هزار و دویست سال (مهدی موعود) اقامه نشده و اساساًاقامه شدنی نیست.
وی سپس با ادعای اینکه اولاً دلیل تاریخی قوی و مستندی در اثبات وجود امام دوازدهم شیعیان وجود ندارد و ثانیاً به فرض آنکه بتوان از طریق تحقیقات تاریخی، اثبات کرد که امام یازدهم شیعیان فرزندی داشته اند، ادعای طول عمر بیش از هزار و دویست سال، با علم تجربی مدرن تعارض دارد.
وی سپس تلاش کرد تا اعتقاد به منجی و موعود آخرالزمان را مختص شیعیان جلوه دهد و با طرح این بحث که «در قرآن هیچ سخنی از موجودی به نام امام زمان، فرزند امام یازدهم شیعیان نیست»، مدعی شد به همین دلیل اهل تسنن و شیعیان غیر دوازده امامی به وجود امام دوازدهم شیعیان باور ندارند. لذا میتوان مسلمان یا شیعه بود و به وجود امام زمان باور نداشت.
این در حالی است که نهتنها تمام اهل سنت بلکه بسیاری از صاحبان ادیان توحیدی مثل یهودیت و مسیحیت به وجود منجی آخرالزمان اعتقاددارند و در برخی صحاح سته - معتبرترین کتب روایی اهل سنت - حتی بابی به نام مهدی وجود دارد که حکایت از باورمندی آنها به این مسئله است.
گنجی سپس در ادعایی مضحک درحالیکه اعتقاد به مهدویت یکی از اصول شیعیان و اعتقادات راسخ و قوی ایرانیان است ان را افسانه و ساختهوپرداخته علمای شیعه دانست: «چراکه حیات و ممات آنان وابسته و متکی بر این باور بلا دلیل است. روحانیون حاکم بر ایران که با اتکا بر این باور مردم ایران را به اسارت گرفتهاند» و مدعی شد تصویر و تصور امامیه از امام زمان، با دموکراسی و حقوق بشر تعارض بنیادین دارد.
منابع:
انتهای پیام/
اضافه کردن دیدگاه جدید
1.ارسال پیام های توهین آمیز به هر شکل و با هر ادبیاتی با اخلاق و منش اسلامی ،ایرانی ما در تناقض است لذا از ارسال اینگونه پیام ها جدا خودداری فرمایید.
2.از تایپ جملات فارسی با حروف انگلیسی خودداری کنید.
3.از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری کنید.